مشكل خصوصي سازي موجود چيست؟ متن زیر مصاحبه دکتر الیاس نادران با ویژه نامه نوروزی روزنامه جوان می باشد: کشورمان در اقتصاد ملی یک تجربه طولانی مدت داشت از اینکه وابستگان به رژیم گذشته از ناحیه اتصال به قدرت سیاسی تلاش کردند قدرتهای اقتصادی را در دست گرفته و در این مسیر حقوق بسیاری از افرادرا پایمال کنند. ساختار اقتصادی ما از کشاورزی به سمت صنایع مونتاژ پیش رفت، واردات در بخش قابل توجهی از اقتصاد ملی سهم پیدا کرد و افراد نوکیسهای که تنها امتیازشان ،اتصال به قدرت سیاسی و مرکز حاکمیت بود باعث شدند تا ذهنیت فوقالعاده منفی نسبت به صاحبان سرمایه به وجود آید و واژه سرمایه داران زالو صفت و یا خاندان هزار فامیل و ... به این افراد نسبت داده شود. خوب مردم به عینه میدیدند، که صنعت خودروسازی، صنایع زیربنایی کشور و کشت و صنعتهای بزرگ از افراد متصل به خاندان پهلوی و نزدیکان آنها هستند .همین امر موجب شد این ذهنیت منفی به وجود آمده، بعد از انقلاب به دلایل مختلفی تشدید شود. طبیعتاً تفکرات مارکسیستی هم بیتأثیر نبود چه تودهای، چه چپهای مارکسیتی که در تنور این نوع تفکر میدمیدند . ظاهراً این تفکر به گونهای رشد کرده بود که حتی قرار بود در قانون اساسی مالیکت خصوصی نیز سلب شود، در حالی که در شرع مقدس اسلام بر حاکمیت افراد که از راه حلال به دست آمده تأکیدات فراوانی وجود دارد؟ بله، در بحثهای مربوط به قانون اساسی مالکیت خصوصی هم زیر سؤال رفته بود اما زنده یاد شهید بهشتی و دیگر مجتهدان حاضر در خبرگان قانون اساسی نپذیرفتند و به حاکمیت خصوصی رسمیت بخشیدند. اصولاًَ خصوصی سازی چیز خوبی هست یا خیر؟ و خصوصیسازی پس از انقلاب چگونه آغاز شد؟ در کشورهای غربی برحسب اعمال سیاستهای اقتصادی دورههای مختلفی رامی توان تحلیل کرد؛زمانی سیاستهای «کینری» مطرح و به شدت دنبال دخالتهای دولتی در تنظیم بازار بود اما در اواخر دهه 70 و اوایل دهه 80 براساس جمعبندیهایی از نرخ رشد، وضعیت توزیع درآمد و مسائل مختلفی که در حوزههای اقتصادیشان منعکس شد دوباره اقتصاد خصوصی و واگذاریهای در دستورکار قرار گرفت.مجموعه اقداماتی که یک دور جدیدی را طی کرد. اما در کشور ما یک سیکلهای دولتی شدن و خصوصی شدن به تبع نفتی بودن اقتصاد سیکلهای متفاوتی با غرب دارد. بعد از انقلاب به دلایل مختلفی از جمله فرار سرمایهها و صاحبان سرمایه، مصادره کارخانجات و بنگاههای بزرگ اقتصادی در بخشهای کشاورزی، صنعت ،الزاماتی که قانون اساسی مطابق اصل 44 و 49 در ملی کردن برخی از صنایع داشت تمایلات دولت رابرای دخالت در جزئیات توزیع کالاها تا نحوه مدیریت اقتصادی کشور را به همراه داشت و در نهایت منجر به صدور فرمان 8 مادهای حضرت امام (ره) شد که احساس آن واگذاری امور به مردم بود. در کنار اینها بحث الزامات و محدودیتهایی که ناشی از تحریمهای اقتصادی و جنگ بود، شرایطی را به وجود آورد که به شدت اقتصاد مارا دولتی کرد. بعد از جنگ براساس سیاستهایی که در برنامهها تدوین شد به ویژه در برنامه اول اقتصادی که به دنبال سیاستهای تعدیل اقتصادی ، یک چرخش 180 درجهای در اقتصاد ملی ما به وجود آورد که برپایه آن خصوصیسازی وسیع در دستور کار قرار گرفت. اما مشکلی که وجود داشت تجمل گرایی، رفاه زدگی و توجه مدیران اجرایی کشور (چه مدیران میانی، چه مدیران عالی) به منافع شخصی اقتصادی بودکه اشرافی گری را در فضای کشور رواج داد. خصوصیسازی در لجنزار سایر سیاستهای پولی و مالی کشور منحرف شد و به سمت اینکه یک کسب درآمدی نهایتاً صورت بگیرد و جابهجایی قدرت اقتصادی از حوزه سیاسی به حوزه غیر سیاسی ولی متصل به همان حوزه ،طبقه جدیدی را ازصاحبان ثروت متولد کرد. به این خاطر است که خصوصیسازی در سالهای 74 و 75 با شکست جدی مواجه شد. آیا شرایط بعداز جنگ نیز در امر تعدیل اقتصادی و گرایش به اقتصاد آزاد و خصوصیسازی تأثیرگذار بود ؟ بله، الزامات مربوط به بازسازی، اینکه ما باید فضای اقتصادی را باز کرده و از سرمایهها استقبال می کردیم،محدودیتهای سرمایهگذاری را برمی داشتیم،نرخ بیکاری در کشور را پایین آورده و عقبماندگیهای ناشی از زمان شاه و جنگ را تبدیل به فرصت می کردیم در واقع اهم مواردی بود که به عنوان دلایل آورده میشد. ولی آن چیزی که عملاً اتفاق افتاد و به نظر من ضایعه بزرگی در اقتصاد ما بود، این بود که خصوصیسازی با هدف کارآمد کردن اقتصاد ملی انجام نگرفت. بیشتر هدف در کسب درآمد و در جابهجایی قدرت اقتصادی از حوزههای دولتی به حوزههای وابسته به دولت بود ؛چه در قالب نهادهای عمومی غیردولتی چه در قالب اشخاص سیاسی منتسب به نهادهای قدرت در قوه مجریه. یعنی خصوصیسازی در عملکرد دولتمردان بود که سیاستهای تعدیل اقتصادی انحراف پیدا کرد؟! یا مشکل جای دیگری بود؟ اقتضای سیاستهای تعدیل به خصوص در کشوری مثل ما که نهادهایی ذیربط کارکرد قابل انتظار خودشان را ندارند غیر از این نمیتوانست باشد. به عبارت دیگر نتیجه قهری اعمال سیاستهای تعدیل ظهور طبقه اشرافی گری جدید بود. ظاهراً زمان شاه هم در سال 53 تا 56 همزمان با درآمدهای نفتی و حتی قبل از آن برای خصوصیسازی اقتصاد، ساواک افراد وابسته را انتخاب کرد و همان طور که اشاره کردید صنایع بزرگ و حتی کشاورزی در اختیار گروهی خاص قرار گرفت. با این حال در برخی واگذاریها لااقل بحث کارآمدی و تولید مناسب همراه بود. ببینید اصلاً کشورهایی که دارای بافت اقتصادی نفتی هستند تفکیک مالکیت خصوصی از دولتی با توجه به اینکه صاحبان قدرت سیاسی خود را مالک منابع عمومی میدانند فوقالعاده کار مشکلی است. یعنی خیلی قابل تشخیص نیست رضاشاهی که به دنبال خصوصی کردن اقتصاد بود عملاً به مجموعهای از اشخاص حقیقی داخل حکومت که هم اداره کننده هم صاحب اختیاربودند امتیاز داد . این شکل خصوصی کردن مشکلی از وضع اقتصادی ملی ما حل نمیکند چرا که نه اقتصاد را کارآمدتر میکند، نه بهرهوری را بالا میبرد ، نه توزیع منابع را اصلاح میکند و نه برای رقابتهای اقتصادی فرصت ایجاد میکند. این نگاه غلطی که حاکم شد در برنامههای توسعهای اقتصادی نتیجه قهریاش این شد که دی این مقوله به بنبست رسیدیم . یعنی نسخه تعدیل اقتصادی که صندوق بینالمللی پول تجویز کرده بود و برگرفته از مکتب نئوکلاسیک بود در اقتصاد نفتی کشور ما در واقع جوابگو نبوده و نیست؟ نه تنها جوابگو نیست بلکه یک اقتضائات نهادی دیگری در کشور ماست که مناسبات قدرت سیاسی اقتصادی را تعریف میکند، که این راهبردها حتی به مراتب خطرناکتر از کشورهای غربی که مبدع این سیاستها بودند، میباشد . حتی آن ها نیز در همان جاها هم جواب روشنی از تغییر مالکیت نگرفتند. تحقیقات مختلفی انجام گرفته که اساساً مالکیت در بهرهوری و کارایی مؤثر بوده یا خیر؟ واقعاً جواب روشنی آنها نگرفتند در کشوری مثل ایران، حتی بحث بهرهوری و کارایی محور توجهات سیاستگذاریها نبوده و اینکه یک اطمینانی را برای بعضی از سیاستمدارها ایجاد کنند که قدرت سیاسی و اقتصادی را همزمان در اختیار داشته باشند. شما ببینند که بعضی از مدیران حتی در دولتهای احمدینژاد جابهجا شدند به دلیل اینکه در نقطه اتصال قدرت سیاسی و اقتصادی و این مناسبات پنهان پشت پرده بودند. از نگاه سیاسی پس از استقرار هر نظام انقلابی و ابزارهای اقتصادی در قدرت نقش بسزایی ایفا میکند. آیا ممکن است بعد از جنگ، روحیه ایثارگری در بین مسؤولان هم زمان با مصرفگرایی کمرنگ شده و برای همین احساس میکردند که صاحبان قدرت برای بقا و حفظ قدرت نیاز به تصاحب ابزارهای اقتصادی دارند؟ و از همین رو خصوصیسازی به خوبی رخ نداد؟ به نظرم اینکه بگوییم کدام یک از وجوه زندگی اجتماعی مؤثرتراست به خطا رفتن است چون چه مؤلفههای اجتماعی، چه مؤلفههای سیاسی، چه مؤلفههای اقتصادی و چه مؤلفههای فرهنگی در ارتباط با هم و اثرگذار بر یکدیگر هستند نوع سیاستگذاری مسؤولان عالی نظام است که مشخص میکند چه مسیری باید در حوزههای فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی طی شود. وقتی مدیران ارشد اجرایی کشور حتی در قوه مقننه به تجملگرایی و رفاهزدگی ابتلا پیدا میکنند به طور طبیعی هم تبعات فرهنگی، سیاسی، و هم اقتضائات اجتماعی خودش را دارد و این رویکرد و این راهبرد نتیجه قهریاش همان اتفاقاتی میشود که سالهای 73 و 74 رخ داد، بحران مالی، اجتماعی، پیدا کردیم، شکافها نسبتاً عمیق شد و برای همین مردم در سال 76 با شعار تغییر پای صندوق رأی آمدند. به عبارت دیگر در سال 76 به نوعی نه گفتن به سیاستهای قبلی و گذشته بود. اما اگر چنین بود پس چرا تقریباً با اندکی کهنه شدن و یا تغییرات جزیی همان سیاستها در دورههای بعد هم پیگیری شد؟ بله! مردم میخواستند به سیاستهای تعدیل اقتصادی که در گذشته اعمال شده نه بگویند اما در مصداق دچار خطا شدند برای اینکه بعد دیدند حوزه اقتصادی قوه مجریه را همانهایی اداره میکنند که قبلاً اداره میکردند، یعنی تفاوت اصولی به لحاظ راهبردها و رویکردهای اقتصادی سیاسی به وجود نیامد. یعنی این تعاملاتی که در حوزههای سیاسی، اجتماعی است بازتابش در انتخابهای مختلف هم قابل رویت است. در دولت نهم و دهم خصوصیسازی چه طور است با وجود این که البته واگذاریها از لحاظ اعداد و ارقام که کارنامه خوبی را نشان میدهد. به اعتقاد من آن چیزی که دولت در رابطه با خصوصیسازی عمل میکند اجرای سیاستهای اصل 44 نیست. توانمندسازی بخش خصوصی، بهرهوری، توانمندسازی بخش فرودست جامعه، متشکل کردن تعاونیها، حداقل کردن دخالتهای دولت، آزادسازی اقتصادی، شفافسازی در برنامههای دولت در راستای خصوصیسازی قابل مشاهده نیست. امسال دولت براساس برآوردهای واقعی باید شش هزار میلیارد تومان از محل واگذاری ها کسب در آمد میکرد که بخش قابل توجهی از محل اقساط و واگذاریهای سالهای قبل است و دولت ریالی از آن اقساط را نتوانسته کسب کند. چه کسی پاسخگو است؟ ما فقط مسؤول واگذاری با قسط اول نیستیم و موظف به واگذاری با دریافت همه اقساط هستیم، اهرمهای حقوقی و قراردادیباید آنقدر قوی باشد که افراد به پرداخت سر موعد اقساطشان ملزم شوند. یعنی سیاستهای اصل 44 دچار ایراد بود که چنین سرنوشتی در خصوصیسازی رخ داده است؟ من در سیاستهای اصل 44 نقص وخلل جدی نمیبینم بلکه به نوع نگاه دولت به سیاستهای اصل 44 منتقدم. در خصوص واگذاری ها مشکل عدم ضمانت اجرایی کافی و جدی نبودن دولت در این زمینه است. اما دولت و سازمان خصوصیسازی مدعی است که همه کارهای انجام شده قانونی است؟ البته سازمان خصوصیسازی معتقد است واگذاری به بنگاههایی چون تأمین اجتماعی و یا سازمان بازنشستگی براساس قانون صورت گرفته و چنانچه ایرادی در مدیریت تأمین اجتماعی و عزل و نصب دولتی رئیس این سازمانها و نهادها است باید از طریق قانونگذاری اصلاح شود. قانونگذار همیشه برای مجری عقل قائل است و این یک اصل است که مجری عاقلانه تصمیم میگیرد نه اینکه مجری هر چیزی که به نفعش است ماده قانونی گرفته و قوانینی دیگر را نادیده بگیرد. همه اینها جزو تکلیف قانونی است. آیا معوقاتی که سازمان خصوصی نتوانسته از مشتریهای خود اخذ کند جزو وظایف قانون نیست؟ آیا اختیارات فقط به این است که 20 درصد اولیه قرارداد را ت کرده و نسبت به اخذ بقیهاش هیچ تکلیفی نداشته باشد؟ از دولتمردان میپرسم آیا اموال شخصیشان را آقایان حاضرند این گونه واگذار کنند؟ پس با این اوصاف خصوصیسازی در این دوران هم بر روی ریل خود نیفتاده، سؤالم را تکرار میکنم آیا سیاستهای اصل 44 دچار ضعف است؟ آیا آنقدر کلی است که راههای فرار برای دولتها گشوده است؟ آنچه که به اعتقاد من به صورت برجسته در سایتهای کلی اصل 44 رهبری نمود پیدا کرد این بود که رویکردها در بحث اصلاحات اقتصادی به صورت روشن بیان شد. هم نقاط افتراقش با اقتصاد مرسوم با نظام سرمایهداری و هم وجوه ممیزهاش در بخشهای مختلفی که مبتنی بر آموزههای دینی بود مشخص شد. اینکه ما عدالت ، پیشرفت ،کارایی ، شفافسازی اقتصادی ، توزیع عادلانه منابع و کارآمدی حوزه اقتصادی را با هم ببینیم و هدفگذاری کنیم هم در اهدافی که ایشان ابلاغ کردند و هم در غالب سیاستها که ما میبینیم مثل آزادسازی اقتصادی، رقابتی کردن فعالیتها، محدود کردن حوزههای تصدیگری دولت به صنایع و حوزههای حاکمیتی، جلوگیری از سلطه بیگانگان در اقتصاد ملی، توجه به توانمندسازی اقشار پایین دست جامعه به لحاظ درآمدی، شفافسازی محیط کسب و کار و روانسازی فعالیتها در حوزههای اقتصادی می بینیم. این ها مجموعهای از سیاستهاست که هم اتهام پنهانکاری در واگذاری رااز دولتیها (به دلیل الزام به عبور از بورس و تعیین قیمت در انظار عمومی و اطلاعرسانی قبل از واگذاری) میگیرد و هم توجه به اقشار کم درآمد و محروم را افزایش می دهد. مشکل کار کجاست که بخش خصوصی تمایلی به حضور پررنگتر ندارد. آیا نبود بخش خصوصی توانمند برای حضور در عرصههای اقتصادی ریشه این معضل نیست؟ نه خیر! بخشی از معضل به نبود امنیت سرمایهگذاری بازمیگردد. شفافسازی در محیط کسب و کار صورت نگرفته، از لحاظ ذائقه و مقررات کار بین دولت و سرمایهگذار و کارآفرین و شاغل دستگاهها اقتصادی ضابطه ای ، تعریف نشده است. از طرف دیگر نوع دخالتهای دولت در حوزههای اقتصادی را تعریف نکردیم. مجموعه اینها باعث میشود که انگیزه برای سرمایهگذاری به حداقل میرسد وگرنه هم بخش خصوصی توانمند داریم و حاشیه سود به رغم رکود اقتصادی و شرایط مالی بدبین حاکم در فضای بینالمللی قابل قبول است و اگر فضا مهیا باشد فضای اقتصادی کشور آنقدر جاذب سرمایه است که میتواند برای بخشهای مختلف موتور حرکتی باشد . با این توضیح که دادید یعنی عملاً دولت مسیر دهه 70 را ادامه میدهد؟ طرح هدفمند کردن یارانهها چه تأثیری در خصوصیسازی دارد؟ در واقع رانتهای اختلاف قیمت کمتر و جذابیت سرمایهگذاری بیشتر میشود .از طرف دیگر هم با توزیع عادلانه و صحیح اقشار کمدرآمد جامعه توانمند میشود و فرصت مصرف در کشور فرصت منطقی و مطلوبی را به خودش میگیرد . در واقع خانوارها با مدیریت منابع مالی خودشان امکان متعادل کردن مصرف در بخشهای مختلف را فراهم خواهند ساخت. همه اینها در گرو این است که گامها به درستی برداشته شود و همدلی به وجود آید. یک وحدت و مفاهمهای بین سیاستگذاران حوزه اجرایی و نظام تقنینی و نهادهای نظارتی به وجود آید و این نیازمند بحثهای کارشناسی خارج از حوزههای سیاسی و فضاسازیهای سیاسی است که بعضاً از آن سوءاستفاده میشود تا همه رقبای سیاسی به وسیله آن با یکدیگر برخورد کنند. پس چرا با وجود این همه مزیت در حوزه هدفمندکردن یارانهها و خصوصیسازی شما و سایر اصولگراها با نگاه انتقادی به آن مینگرید و نسبت به این طرح موضع منتقدانه میگیرید؟ درست مانند سیاست تثبیت قیمتها که توسط برخی از افراد مجلس اتخاذ شد؟! پس یعنی تداوم تثبیت قیمتها اشتباه بود؟
|
نظـرات كـاربران 1. As Charlie Sheen says, this article is "WNGNIIN!" فرستنده: Lavonn، ایمیـل: nncfouhuo3o@mail.com، تـاریخ ارسـال: 1395/7/27 2. This is what we need - an insight to make evroneye think فرستنده: Hannah، ایمیـل: 6jaoj5apumw@gmail.com، تـاریخ ارسـال: 1395/7/28 |